ترجمه مقاله

محسر

لغت‌نامه دهخدا

محسر. [ م ُ س ِ ] (ع ص ) کسی که مانده و خسته میکند و خیره مینماید چشم خود را از دیدن دور. (ناظم الاطباء). حرالبصر؛ آنکه مانده شود و فروماند بینائی او از دیدن دور. || مانده کننده شتران را به راندن . (از منتهی الارب ). آنکه مانده می کند شتر را از راندن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله