ترجمه مقاله

محش

لغت‌نامه دهخدا

محش . [ م َ ح َش ش ] (ع ص ، اِ) گلیم سطبر یا گلیم که در وی حشیش نهند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مِحَش ّ. || داس علف درو. مِحَش ّ. || زمین بسیارحشیش . جای بسیارحشیش . زمین گیاهناک . مِحَش ّ. || فراهم آمدنگاه پلیدی مردم و ستور و جز آن . مِحَش ّ. (منتهی الارب ). || محش حرب ؛ افروزنده ٔ آتش جنگ . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || جای بسیارخیر. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله