ترجمه مقاله

محفوظ

لغت‌نامه دهخدا

محفوظ. [ م َ ] (ع ص ) نگاهداشته و حراست شده . حفظشده . محروس . مصون . (ناظم الاطباء). نگهداشته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. (گلستان ).
- محفوظ بودن ؛ مصون بودن .محروس بودن .
- محفوظ داشتن ؛ نگهبانی کردن . حراست کردن : از کساد و ناروایی محفوظ و مصون دارد. (تاریخ قم ص 10).
- لوح محفوظ ؛ کتاب حفیظ. قرآن کریم :
بنگر اندر لوح محفوظ ای پسر
خطهاش از کائنات و فاسدات .

ناصرخسرو.


امام و سرور هر دو جهان که مفتی عقل
ز لوح محفوظ املا کند لسانش را.

خاقانی (دیوان ص 815).


لوح حافظ لوح محفوظی شود
روح او از روح محظوظی شود.

مولوی .


|| آنچه درحفظ دارند. از برکرده . محفوظات . حفظشده . (ناظم الاطباء). نگهبانی کرده . (آنندراج ). به خاطرسپرده شده . (ناظم الاطباء). ازبرکرده . یادگرفته . (آنندراج ). ازبر. ازبرشده . به یاد گرفته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و چون در حد کهولت ... رسند و در آن محفوظ تأملی کنند صحیفه ٔ دل را پر خواهنده بینند. (کلیله و دمنه ).
- محفوظ بودن ؛ به یاد داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| در اصطلاح صوفیه آن کس را گویند که خداوند او را در قول و فعل واراده از مخالفت خدا محفوظ داشته است . آنکه کردار وگفتار و اراده و قصد وی برخلاف رضای خدا نباشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || در اصطلاح اهل حدیث در مقابل حدیث شاذ اطلاق شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به شاذ شود. || در اصطلاح حسابداران در انجام حساب خطأین نام دو عدد است که یکی را محفوظ اول و دومی را محفوظ ثانی خوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به حساب خطئین و خطأین شود. || کودک خرد (لغت مکی است ). ج ، محافیظ. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله