ترجمه مقاله

مختلف

لغت‌نامه دهخدا

مختلف . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) اختلاف کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اختلاف کننده و ناموافق . ناهموار. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح حدیث ) عبارت است از حدیثی که میان معنی او و معنی حدیث دیگر بحسب ظاهر مضادّتی باشد و علما در جمع میان آن بحسب امکان یا ترجیح احدی بر دیگری اجتهاد بسیار نموده باشند و تصانیف بیشمار کرده اند. (نفایس الفنون ص 104) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به احمدبن موسی بن طاوس شود. || گوناگون و متفاوت . (ناظم الاطباء) :
تا چون به قال و قیل و مقالات مختلف
ازعمر چند سال میانشان فنا شدم .

ناصرخسرو (دیوان چ 1 ص 272).


مختلف خوابهاست کاین طبقات
ز آن مقدس جناب دیده ستند.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 877).


و این پادشاه را هفت حاکم است اندر این شهر از هفت دین مختلف . (حدود العالم ).
مختلف شکلها همی دیدم
کامد از اختران همی پیدا.

مسعودسعد (دیوان ص 19).


هستش بسی زبان و بگفتار مختلف
ز آن هر کسی نیابد از اسرار او خبر.

مسعودسعد.


کتابت آن جز به خطوط مختلف میسر نشود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 253).
از آن مختلف رنگ شد روزگار
که دارد پدر هفت و مادر چهار.

نظامی .


اگر چه مختلف آواز بودند
همه باساز شب دمساز بودند.

نظامی .


سنگ شنیدم که چو گردد کهن
لعل شود مختلف است این سخن .

نظامی .


نقش ما یکسان به ضدها متصف
خاک هم یکسان روانشان مختلف .

مولوی .


تربیت یکسان است ولیکن طبایع مختلف . (گلستان ).
- مختلف الاضلاع ؛ به سطحی اطلاق شود که پهلوهایش با یکدیگر برابر نباشند. همچون مثلث مختلف الاضلاع و مخمس مختلف الاضلاع و جز اینها.
- مختلف الزاویه ؛ که گوشه های آن با یکدیگر متفاوت باشند. رجوع به مثلث شود.
- مختلف شدن ؛ جدا شدن و متفاوت بودن : همه ٔ قوتهای نفس در یک محل باشند و در وصف مختلف شوند. (مصنفات باباافضل ).
|| مخالف . (ناظم الاطباء). تند. || صرصر که بر هر چه وزد برکند :
کین سیل متفق بکند روزی این درخت
وین باد مختلف بکشد روزی این چراغ .

سعدی .


|| ناموافق . ناهماهنگ . گونه گون : و اندیشه ای که در باب مطاوعت مجدالدوله ... در اندرون داشت با اتباع و اصحاب خویش در میان نهاد و کلمه ٔ ایشان مختلف شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 264). || رنگارنگ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
- مختلف الالوان ؛ رنگارنگ . گوناگون : و شهدهای مختلف الالوان برای ذخیره ٔ زمستان مهیا کرده . (سندبادنامه ص 201).
|| پیچ دار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || درهم برهم و مشوش . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از فرهنگ جانسون ). || آنکه در کمین است که در غیبت کسی پیش زنش رود. (ناظم الاطباء) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از محیط المحیط). || آنکه خلیفه می گردد کسی را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || کسی که شکم او رود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گرفتار شکم روش . (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). و رجوع به اختلاف شود.
ترجمه مقاله