ترجمه مقاله

مخضوع

لغت‌نامه دهخدا

مخضوع . [ م َ ] (ع ص ) فروتن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فروتنی کرده شده و متواضع. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُخضِع شود. || رعیت و تابع. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
ترجمه مقاله