ترجمه مقاله

مخلص

لغت‌نامه دهخدا

مخلص . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای خلاص . (از غیاث ) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ملجاء و پناهگاه و جای رهائی و جای فرار و گریز. (ناظم الاطباء). محل خلاص و رهائی . راه نجات . مفر و گریزگاه : عذرهای نغز و دفعهای شیرین می نهد و مخرجهای باریک ومخلص های نادر می جوید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 141).هر چند وجه تدارک اندیشید مخلص ندید. (کلیله و دمنه ایضاً ص 243). روباه گفت : مخلص و مهرب نزدیک و مهیا.(کلیله و دمنه ایضاً ص 254). تو ندانی که طلب مخلص از ورطه ٔ هلاک ... فاضلتر امتنانی است . (کلیله و دمنه ایضاً ص 329). امیر سیف الدوله در چاره ٔ این کار و طریق مخلص و وجه مخرج این حادثه فروماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 192). گفت این حادثه جز بقهر به مخلص نتوان رسانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 37).
صد ره و مخلص بود از چپ و راست
از قضا بسته شود کواژدهاست .

مولوی .


در یکی گفته ریاضت سود نیست
اندر این ره مخلصی جز جود نیست .

مولوی .


هر پیمبر امتحان را در جهان
همچنین تا مخلصی میخواندشان .

مولوی .


|| محل اتمام . (غیاث ) (آنندراج ) :
نا کسان را ترک کن بهر کسان
قصه را پایان بر و مخلص رسان .

مولوی .


پیش از آن کاین قصه تا مخلص رسد
دود گندی آمد از اهل حسد.

مولوی .


|| در نظم و نثر، گریزگاه . جائی که نویسنده یا شاعر بمناسبت ممدوح خود را می ستاید. جائی که دعا و ثنای شاعر بیان می شود. جای گریز شاعر به مقصود. آنجا که شاعر مقصود خود را با رعایت تناسب معنی و سلاست لفظ بیان می کند : و دیباچه ٔ عمرخود را به ذکر بعضی از مفاخر ذات و معالی صفاتش مطرا گردانیدم و در مقطع هر بابی مخلصی دیگر به دعا و ثنای زاهرش اطاب اﷲ نشره ... پدید آوردم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 8). || به اصطلاح شعرا تخلص ، یعنی لقبی که شاعر برای خود اختیار می کند و آن را در آخرین بیت از غزل خود ذکر می کند و آن بیت را شاه بیت می نامند. (ناظم الاطباء). رجوع به تخلص شود. || کلمه ای است که در کوتاهی سخن استعمال می کنند. (ناظم الاطباء).
- مخلص کلام ؛ بالجمله . بالاخره . خلاصه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مخلص سخن ؛ خلاصه ٔ کلام . خلاصه ٔ سخن . سخن کوتاه : مخلص سخن آن است که مولانا از مردم رذل طمع می کرده و قوت طامعه ٔ او بر عکس طالعش بود. (مجالس النفائس ص 16).
|| (اِمص ) به معنی رهائی و خلاصی . (غیاث ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله