ترجمه مقاله

مخلف

لغت‌نامه دهخدا

مخلف . [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) واپس گذاشته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بازماندگان و اعقاب : لاجرم حق تعالی آن مساعی حمیده ٔ جمیله را سبب ثبات دولت او و اعقاب او گردانید... و آن مملکت در دست مخلفان او بماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 44). اما ناصرالدین در حیات پسر خویش اسماعیل را ولیعهد کرد و وصایت اولاد و مخلفان بدو تفویض فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 183).
ترجمه مقاله