ترجمه مقاله

مخیده

لغت‌نامه دهخدا

مخیده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف ) به رفتارآمده . (لغت فرس اسدی چ اقبال ، ص 512). || به معنی چسبیده رشیدی گفته به این جهت شپش را نیز مخنده گویند. چنانکه شیخ ابوجعفر طوسی در ترجمه ٔ مصباح صغیر گفته . (آنندراج ) (انجمن آرا) . هرجانور خزنده مانند مار و دیگر حشرات . (ناظم الاطباء).و رجوع به مخنده شود. || طفل عاق و نافرمان پدر و مادر و خویشان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || مجازاً به معنی خراب کرده . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) جنبنده ای که در جامه افتد، گویند: مخیده درافتاد. (لغت فرس اسدی ایضاً).
ترجمه مقاله