ترجمه مقاله

مخ

لغت‌نامه دهخدا

مخ .[ م َ ] (اِ) آتش را گویند و به عربی نار خوانند. (برهان ). آتش را گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). آتش . (فرهنگ رشیدی ). آتش و نار. (ناظم الاطباء) :
در خلوت تنگ یافت آن شیخ کرخ
بس گرم تنور کی شب از سورت مخ .

جامی (از فرهنگ رشیدی ).


|| چسبیدگی . (از فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آراء). || (ص ) چسبیده . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). چسبنده . (برهان ) (ناظم الاطباء). || (فعل امر) امر به چسبیدن . رجوع به مخیدن شود. || (ص ) خزنده . (برهان )(ناظم الاطباء). || گم شده و نابود گشته و برطرف گردیده را نیز گویند. (برهان ). گم شده و نابود گشته و ناپدید و بر طرف گردیده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله