مداخلت کردن
لغتنامه دهخدا
مداخلت کردن . [ م ُ خ َ / خ ِ ل َ ک َ دَ ](مص مرکب ) داخل شدن در امری . درآمدن در کاری . اقدام به کاری : چنانکه در طبایع مرکب است هر کسی برای خویش در مهمات مداخلت کردی . (کلیله و دمنه ). || درآمدن در کاری که ظاهراً مربوط به شخص نیست . دخالت کردن در روابط بین دو تن یا دو دسته .