ترجمه مقاله

مداخل

لغت‌نامه دهخدا

مداخل . [ م ُ خ ِ ] (ع ص ، اِ) پشته ٔ بلند مشرف بر زمین سیرآب . (منتهی الارب ). || بزرگی که دخالت در کارقوم کند. (از متن اللغة). کسی که مداخله می نماید و داخل در کاری می شود. || مصاحب و همدم . || درون و داخل . (ناظم الاطباء). رجوع به داخل شود. || آکنده و انباشته . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله