ترجمه مقاله

مداک

لغت‌نامه دهخدا

مداک . [ م َ ] (ع اِ) سنگ صلایه و بوی سای . (منتهی الارب ). آن سنگ که بر آن مشک سایند. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). و اطلاق آن بر هاون مخصوص داروساز و طبیب نیز درست است . (از متن اللغة). || (مص ) مالیدن و ساییدن بوی خوشی را و هر چیز را. (از منتهی الارب ).سودن . (تاج المصادر بیهقی ). سحق . به خوبی سابیدن و نرم کردن طیب و جز آن را. (از متن اللغة). || جماع کردن زن را. (از منتهی الارب ). گاییدن . (از متن اللغة). || در حیص و بیص افتادن قوم . (منتهی الارب ). در اختلاط و دوران افتادن . (از متن اللغة)(از اقرب الموارد). || مریض گشتن . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به دَوک شود.
ترجمه مقاله