مدخل
لغتنامه دهخدا
مدخل . [ م ُ خ َ ] (ع اِ) جای درآوردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). جای دخل کردن . (غیاث اللغات ). || (مص ) ادخال ، مقابل اخراج . (از متن اللغة). داخل گردانیدن . (از اقرب الموارد). درآوردن کسی را. (منتهی الارب ). || (ص ) داخل کرده شده . (غیاث اللغات ). مدخول . (متن اللغة). نعت مفعولی است از ادخال . رجوع به ادخال شود. || پسرخوانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لئیم . (اقرب الموارد). بخیل . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ناکس . (منتهی الارب ). دعی در نسب . (یادداشت مؤلف ). پست . فرومایه :
مدخلان رارکاب زرآگین
پای آزادگان نیابد سر.
نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
از پی خوردن گوارشتم نبود.
منم آنکه معروف گشته ست طبعم
به مدخل نکوهی به مکرم ستائی .
خرد به جنب تو خواند آفتاب را مدخل
بدانچه دست و دلت بود جود را مدخل .
آفتاب جودت از نور افکند بر مدخلی
در زمان چون سایه بگریزد ز طبعش مدخلی .
مدخلان رارکاب زرآگین
پای آزادگان نیابد سر.
رودکی .
نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
از پی خوردن گوارشتم نبود.
رودکی .
منم آنکه معروف گشته ست طبعم
به مدخل نکوهی به مکرم ستائی .
کریمی سمرقندی .
خرد به جنب تو خواند آفتاب را مدخل
بدانچه دست و دلت بود جود را مدخل .
عثمان مختاری (از فرهنگ فارسی معین ).
آفتاب جودت از نور افکند بر مدخلی
در زمان چون سایه بگریزد ز طبعش مدخلی .
سوزنی .