ترجمه مقاله

مدر

لغت‌نامه دهخدا

مدر. [ م ُ دِرر ] (ع ص ) زنی که سخت می گرداند دوک را بنحوی که گویا از حرکت بازایستاده . (ناظم الاطباء). زن ریسنده ای که دوک نخ ریسی را با چنان شدتی می چرخاند که به نظر ساکن می نماید. مدرة. (از متن اللغة). || ناقه ٔ بسیارشیردهنده . (آنندراج ): أدرت الناقه ؛ در لبنها، فهی مدر. || نعت فاعلی است از ادرار. رجوع به ادرار شود. || غازل . (متن اللغة). بافنده . رجوع به معنی نخستین شود.
ترجمه مقاله