ترجمه مقاله

مدری

لغت‌نامه دهخدا

مدری . [ م ِ را ] (ع اِ) سیخ و شاخ باریک که زنان به وی موی سر راست کنند. (منتهی الارب ). شاخ گاو و گوسفند که بدان شانه کنند. (فرهنگ خطی ). شانه . (فرهنگ فارسی معین ). مدراة. مَدریَه . مشط. (اقرب الموارد). سرخاره . (از متن اللغة). رجوع به مدراة شود. ج ، مدار و مداری . || شاخ . شاخ بچه ٔ آهو. شاخ گوزن . (ناظم الاطباء). قرن . (اقرب الموارد). || سیخ . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی اول شود.
ترجمه مقاله