ترجمه مقاله

مدش

لغت‌نامه دهخدا

مدش . [ م َ دَ ] (ع مص ) سست شدن بینائی . (منتهی الارب ). به مَدَش دچار شدن چشم . (از متن اللغة). || تاریک شدن چشم از گرسنگی یا از گرمی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || فروهشته شدن پی دست و کم گوشت گردیدن دست یا باریک گشتن آن . (از منتهی الارب ). سست بودن عصب دست و کمی گوشت آن . (از متن اللغة). || سبک و چست گردیدن با حسن سیر. (منتهی الارب ): مدشت الناقة؛ اسرعت أوب یدها فی حسن سیر. (متن اللغة). || درخوردن شکم بند دستی از سستی . (منتهی الارب ). || (اِمص ) ظلمت و تاریکی چشم بر اثر گرسنگی یا حرارت خورشید. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || رخوت نعت عصب دست و باریکی و نازکی دست یا کم گوشتی و لاغری آن . گویند: انه لامدش الاصابع؛ منتشرالاصابع رخوالقضبة و فی التاج : رخوالقبضة. || کمی گوشت پستان زن . (از اقرب الموارد). قِلّة لحم فی ثدی المراءة. (متن اللغة). || شکافتگی در پا. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || سرخی و سختی در رخسار. (منتهی الارب ). حمرت و خشونت در وجه و صورت . (از اقرب الموارد). حمرة. || حمق . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || مرض . (متن اللغة). ما به مدش ؛ ای مرض . (اقرب الموارد). || سبکی و چستی و چالاکی درمسافرت . (ناظم الاطباء) .
ترجمه مقاله