ترجمه مقاله

مدنی

لغت‌نامه دهخدا

مدنی . [ م َ دَنی ی / م َ دَ ] (ص نسبی ) باشنده ٔ شهر. (از غیاث اللغات ). شهری . شهرباش . حضری . مدری . قراری . ساکن حضر. ساکن شهر. مقابل بدوی . (یادداشت مؤلف ). اهل شهر. منسوب به مدینه به معنی شهر. || مربوط به شهر. شهری : تعلیمات مدنی . || منسوب به مدینةالرسول . مربوط به مدینة الرسول :
ای مدنی برقع مکی نقاب
سایه نشین چند بود آفتاب .

نظامی .


|| خوش طبع. صاحب سلیقه . مقابل دهاتی . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || نام قسمی خط عربی . الف های این خط به سوی دست راست کج می شده و در شکل این خط خفتگی کمی بوده است . (ابن الندیم ، از یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله