ترجمه مقاله

مدهوشی

لغت‌نامه دهخدا

مدهوشی . [ م َ ] (حامص ) حیرانی . سرگردانی . تحیر.سرگشتگی . بیهوشی . (ناظم الاطباء). مدهوش گشتن . مدهوش بودن . حیرت . شیدائی . بی خودی . بی خویشتنی :
ز مدهوشی دلش حیران بمانده
در آن بازیچه سرگردان بمانده .

نظامی .


- مدهوشی کردن ؛ بی خویشتنی نمودن . شیدائی و بی قراری کردن :
به کنج خلوت پاکان و پارسایان آی
نظاره کن که چه مستی کنند و مدهوشی .

سعدی .


ترجمه مقاله