ترجمه مقاله

مدینة

لغت‌نامه دهخدا

مدینة. [ م َ ن َ ] (ع اِ) شهر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). شهرستان . (دستور اللغة) (منتهی الارب ). شهر بزرگ . (دستور الاخوان ). شارستان . (مهذب الاسماء). ج ، مداین ، مدائن ، مُدُن :
نگه کن تا کجا بودی و اینجا
که آوردت در این بی در مدینه .

ناصرخسرو.


در بود مر مدینه علم رسول را
زیرا جز او نبود سزای امانتش .

ناصرخسرو.


آمدن صاحب اجل به سرایش
بر همه اصحاب کوی و قصر و مدینه .

سوزنی .


در مدینه ٔ قدس مریم یافتم
در حظیره انس حوا دیده ام .

خاقانی .


سعدی به عشقبازی خوبان علم نشد
تنها در این مدینه که در هر مدینه ای .

سعدی .


|| پرستار. (مهذب الاسماء). داه . (منتهی الارب ). تأنیث مَدین . رجوع به مدین شود. || قلعه . رجوع به معنی اول شود. || شهر مبنی بر معظم زمین . (منتهی الارب ). رجوع به معنی اول شود.
ترجمه مقاله