ترجمه مقاله

مدیون

لغت‌نامه دهخدا

مدیون . [ م َدْ ] (ع ص ) مرد وامدار. مرد بسیاروام . (منتهی الارب ). قرض دار. (غیاث اللغات ). بدهکار. وامدار. غریم . مقروض . داین . نعت است از دین :
بس کس از عقد زنان قارون شده
دیگری از عقد زن مدیون شده .

مولوی .


ترجمه مقاله