ترجمه مقاله

مدی

لغت‌نامه دهخدا

مدی . [ م َ دا ] (ع اِ) پایان چیزی . نهایت چیزی . (منتهی الارب ). پایان کار. (دستورالاخوان ). غایت . (مهذب الاسماء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). منتهی . (متن اللغة). انتها. (ناظم الاطباء).به صورت یا به معنی غایت و نهایت . (غیاث اللغات ).
- مدی الاجل ؛ منتهای اجل . (از متن اللغة).
- مدی الایام ؛ همه وقت و در هرزمان . (ناظم الاطباء).
- مدی البصر ؛ منتهای نگاه . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). تا آنجا که چشم کار می کند. (ناظم الاطباء).
- مدی الحیات ؛ غایت زندگی . (از اقرب الموارد).
|| مسافت . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). دوری . فاصله . (ناظم الاطباء). || چغزلاوه . (منتهی الارب ). عرمص . (اقرب الموارد). عرمص و جل وزغ که بر آب پدیدآید. (از متن اللغة). || نشانگاه و نشانه ٔ تیراندازی . || یک نوع درختی . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله