مذلق
لغتنامه دهخدا
مذلق . [ م ُ ذَل ْ ل َ ] (ع ص ) شیر آب آمیخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || کارد لبه تیز. محددالطرف . (از اقرب الموارد).
- ابن المذلق ؛ مردی که اعراب درنهایت افلاس بدو مثل زنند. رجوع به ابن المذلق شود.
- ابن المذلق ؛ مردی که اعراب درنهایت افلاس بدو مثل زنند. رجوع به ابن المذلق شود.