ترجمه مقاله

مذمت

لغت‌نامه دهخدا

مذمت . [م َ ذَم ْ م َ ] (از ع اِمص ) ذم . مذمة. نکوهش کردن . نکوهیدن . بد گفتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مذمة شود. || (اِمص ) نکوهش . بدگوئی . مقابل محمدت .
- مذمت کردن ؛ بدگوئی کردن . عیب جوئی کردن . ذم کردن .
- مذمت کننده ؛ بدگوئی کننده . نکوهنده . (فرهنگ فارسی معین ). عیب گوینده . عیب نهنده : زن صاحب جمال هر چند که در حسن و جمال رسیده باشد مذمت کننده ٔ خود را گم و کم نیابد. (تاریخ قم از فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله