ترجمه مقاله

مراتب

لغت‌نامه دهخدا

مراتب . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) درجات . طبقات . رتبه ها. ج ِ مرتبه . رجوع به مرتبه شود :
تا طبعها مراتب دارند مختلف
آب است بر زمین و اثیر است بر هوا.

مسعود سعد.


اصحاب سلطان همیشه این مراتب را منظورنداشته اند بلکه به تدریج ... آن درجات یافته اند. (کلیله و دمنه ). رفتن بر درجات شرف بسیارمؤنت است و فرودآمدن از مراتب عز اندک عوارض . (کلیله و دمنه ). مراتب میان اصحاب مروت ... مشترک و متنازع فیه است . چه عالمیان در منازل و معارج و مراتب و مدارج متفاوت قدراند. (سندبادنامه ص 4). و چنانکه انبیا را مراتب است . (سندبادنامه ص 6). در خدمت حضرت سلطانی در مراتب و مناصب ترقی می کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 363).
مهتران آمدنداز پس و پیش
صف کشیدند بر مراتب خویش .

نظامی .


|| بارها. دفعات .
- به مراتب ؛ به دفعات . مکرراً. (فرهنگ فارسی معین ).
- مراتب اعداد ؛ آحاد و عشرات و مآت و الوف است . (از ناظم الاطباء). رجوع به مرتبه شود.
- مراتب چهارگانه ؛ شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت است . (غیاث اللغات ).
- مراتب سته ؛ به اصطلاح صوفیان ، اول احدیت است که اعتبار ذات فقط است و به عالم غیب نیز مسمی می گردد و به قول بعضی وحدت که مسمی به یقین اول و برزخ کبری و قابلیت محض میشود و ثانی و احدیت که اعتبار ذات به اسماء و صفات تفصیلاً ثالث ارواح مجرده که از عبارت عقول عالیه و ارواح بشریه است رابع ملکوت که حاوی نفوس سماوی و بشریه است و آن را عالم مثال هم گویند، خامس عالم ملک که کنایه از اجسام و اعراض باشد و به عالم شهادت نیز مسمی میگردد، و سادس عالم انسان کامل که محل جمیع مراتب است . (غیاث اللغات ).
ترجمه مقاله