ترجمه مقاله

مراعی

لغت‌نامه دهخدا

مراعی . [ م ُ ] (ع ص ) نگهبانی کننده . رعایت کننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حارس . نگهبان . حافظ.(ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراعات . رجوع به مراعات و مراعاة شود : آواز ناعی به سمع آن شاه مراعی رسید. (لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین ).
هر دو رکنند راعی دل من
عمران بین مراعی عمار.

خاقانی .


|| بیننده . ناظر. رجوع به مراعاة شود. || دستگیر. مددکار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || چراننده .(غیاث اللغات ). رجوع به مراعات شود.
ترجمه مقاله