ترجمه مقاله

مرامقة

لغت‌نامه دهخدا

مرامقة. [ م ُ م َ ق َ ] (ع مص ) محکم نکردن کار را. (منتهی الارب ): رامق الامر؛ لم یبرمه . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || مداراکردن با کسی از بیم شر و گزند وی : رامق الرجل ؛ داراه مخافة شره . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). دوروئی و نفاق کردن با کسی . (از ناظم الاطباء). با کسی دورویی و مدارا کردن . (از تاج المصادر بیهقی ). || به نظر سخت و عداوت دیدن ، یقال : رامقته ؛ اذا نظرته شزراً نظر العداوة. (از منتهی الارب ). به گوشه ٔ چشم و نه مستقیماً، یا به اعراض و غضب در کسی نگریستن : رامقه ؛ نظر الیه شزراً. (از متن اللغة). || رمق مختصری از حیات داشتن . نه زنده و نه مرده بودن . گویند: هذه النخلة ترامق بعرق ؛ نه می زید و نه می میرد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله