ترجمه مقاله

مرتبه دار

لغت‌نامه دهخدا

مرتبه دار. [ م َ ت َب َ / ب ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) ظاهراً مقام و منصبی بوده است در دربار شاهان و امیران آن که در مجلس ملوک و امیران جایگاه درباریان و صاحبان مقام را معین می دارد و هر کس بجای خود هدایت می کند. مأمور تشریفات درباری در این جا شواهد متعددی از تاریخ بیهقی آورده میشود که وظایف این طبقه بهتر شناخته گردد : آنچه خداوند را بایست فرمود از حدیث لشکر و درگاه و مجلس امارت و غلامان و مرتبه داران و جز آن و آنچه بدین ماند بفرماید. (تاریخ بیهقی ص 42 چ ادیب ) حاجب ... بر درگاه نشسته بود با دیگر حجاب و حشم و مرتبه داران . (تاریخ بیهقی ص 118). خواجه [ احمد حسن ] و دو حاجب دیگر با وی بودند و بسیار مرتبه داران و غلامی را از آن خواجه نیز به حاجبی نامزد کردند. (تاریخ بیهقی ص 151). چون به دهلیز و در سرای افشین رسیدم حجاب ومرتبه داران وی جمله پیش من دویدند. (تاریخ بیهقی ص 171). خبر رسید که رسول به دو فرسنگی شهر رسید مرتبه داران پذیره رفتند... مرتبه داران رسول را ببازار بیاوردند. (تاریخ بیهقی ص 41 و 42). کار لشکر و غلامان سرای و مرتبه داران حاجب بزرگ و سالاران به تمامی ساختند. (تاریخ بیهقی ص 289). بجز مقرعه و بردابرد مرتبه داران هیچ آواز دیگر شنوده نیامد. (تاریخ بیهقی ص 292). دو سرای است غلامان و مرتبه داران را به رسم بتوان ایستادن . (تاریخ بیهقی ص 289). بیرون سرای مرتبه داران و حجاب با کلاهها بایستادند. (تاریخ بیهقی ص 290). مرتبه داران و رسول داران برفتند. (تاریخ بیهقی ص 375).
ترجمه مقاله