ترجمه مقاله

مرتصف

لغت‌نامه دهخدا

مرتصف . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) رجل مرتصف الاسنان ؛ مرد ملاصق دندان . (منتهی الارب ). که دندانهای وی بهم ملاصق باشند. (ناظم الاطباء). که دندانهایش متقارب و بهم چسبیده باشند. (از متن اللغة). || منضم و پیوسته به یکدیگر. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نعت فاعلی است از ارتصاف به معنی انضمام . رجوع به ارتصاف شود. || (اِ) شیر غرنده . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله