ترجمه مقاله

مرجل

لغت‌نامه دهخدا

مرجل .[ م ِ ج َ ] (ع اِ) دیگ مسین بزرگ . (غیاث اللغات ). دیگ رویین . (دستورالاخوان ). دیگ سنگین یا دیگ مسین . (منتهی الارب ). قِدر. (اقرب الموارد). دیگی که از سنگ تراشیده باشند یا دیگی که از مس ساخته باشند. یا آنچه که بدان غذا پزند اعم از دیگ یا جز آن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، مراجل : روباهی بگیرند یا کفتاری پیر، او را بکشند و آن را در مرجلی بجوشانند، و این روباه یا کفتار همچنان درست با پوست شکم ناشکافته اندرآن مرجل کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ):
ملک را چنان گرم کرد این خبر
که جوشش بر آمد چو مرجل بسر.

سعدی .


پاس خطش نگذارد که بگرداند رنگ
اگر از موم نهی بر سر آتش مرجل .

طالب آملی (از فرهنگ فارسی معین ).


|| شانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشط. (متن اللغة) (اقرب الموارد). ج ، مراجل .
ترجمه مقاله