ترجمه مقاله

مرج

لغت‌نامه دهخدا

مرج . [ م َ ] (ع اِ) چراگاه . (منتهی الارب ). ج ، مروج . رجوع به مدخل قبل ، معنی دوم شود. || (مص ) به چرا گذاشتن ستور. (تاج المصادربیهقی ) (از زوزنی ) (منتهی الارب ). به چرا سر دادن دواب . (برهان قاطع). به چرا یله کردن وفرستادن شتر و غیر آن را. چرا کردن . چریدن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اندرهم گشادن . (ترجمه ٔ علامه جرجانی ص 87). اندرهم گذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آمیختن . (منتهی الارب ). چیزی را با چیزی دیگری آمیختن و مخلوط کردن . (از اقرب الموارد). || درهم وبرهم کردن . آشفتن . (فرهنگ فارسی معین ). || جنبیدن خاتم در انگشت . (فرهنگ خطی ). مرج الخاتم فی اصبعه ؛ قلق . (متن اللغة). || رها کردن و آزاد گذاشتن زبان را در غیبت و بدگوئی دیگران ، گویند: مرج لسانه فی اعراض الناس . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || دروغ گفتن و افزودن در سخن : مرج فی حدیثه ؛ کذب و زاد فیه . (متن اللغة). || پوشاندن چیزی را. (از متن اللغة). || ایجاد فساد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) آمیختگی . درهمی . شوریدگی . (یادداشت مؤلف ).
- هرج و مرج ؛ رجوع به هرج در این لغت نامه و نیز رجوع به مَرَج در سطور ذیل شود.
ترجمه مقاله