مرداوژن
لغتنامه دهخدا
مرداوژن . [ م َ اَ ژَ ] (نف مرکب ) مردافکن . شجاع . بهادر. پهلوان . رجوع به مردافکن شود :
زره پوش خفتند مرداوژنان
که بستر بود خوابگاه زنان .
تو در پنجه ٔ شیر مرداوژنی
چه سودت کند پنجه ٔ آهنی .
زره پوش خفتند مرداوژنان
که بستر بود خوابگاه زنان .
سعدی .
تو در پنجه ٔ شیر مرداوژنی
چه سودت کند پنجه ٔ آهنی .
سعدی .