ترجمه مقاله

مردم داری

لغت‌نامه دهخدا

مردم داری . [ م َ دُ ] (حامص مرکب ) حسن سلو». خوشرفتاری با خلق . مهربانی و ملایمت کردن با مردمان . مماشات با مردم پاسداری خاطر خلق اﷲ. عمل مردم دار. رجوع به مردم دار شود : آئین شهریاری و کامکاری و نیکوکاری و مردم داری یافته است . (راحةالصدور راوندی ).
به که از کف ندهد شیوه ٔ مردم داری
هر که چون دیده در خانه ٔ بازی دارد.

صائب (از آنندراج ).


ز دست ما اسیران پاس دلها بر نمی آید
به رنگ سرمه مردم داری از ما بر نمی آید.

شفیع اثر (از آنندراج ).


ترجمه مقاله