ترجمه مقاله

مرد

لغت‌نامه دهخدا

مرد. [ م ُ ] (فعل ماضی ) ریشه ٔ ماضی است از مصدر مردن . رجوع به مردن شود. || (ص ) ایستاده . غیر جاری . ناروان . (ناظم الاطباء). بدین معنی تنها مرده آمده است . رجوع به مرده شود. || مهمل خرد است ؛ خردو مرد؛ بی نهایت کوچک و خرد. (ناظم الاطباء). رجوع به خرد شود. || (اِ) آس . مورد. (ناظم الاطباء).صورت دیگری است از کلمه ٔ مورد. رجوع به مورد شود.
ترجمه مقاله