ترجمه مقاله

مرزه

لغت‌نامه دهخدا

مرزه . [ م َ زَ / زِ ] (اِ) نوعی از سعتر بستانی که برگش دراز باشد. (رشیدی ) (از برهان قاطع) (از جهانگیری ).سبزی ای است خوردنی که مانند ریحان و ترخان با آن خورند. (انجمن آرا). یکی از احرار بقول با برگهای باریک و مزه تند و معطر که خام و پخته آن را خورند. (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاهی است یک ساله از تیره ٔ نعنائیان دارای ساقه های متعدد و برنگ متمایل به قرمز که به حالت وحشی در اروپای جنوبی و آسیا به فراوانی میروید. برگهای آن نرم و متقابل و تقریباً بدون دمبرگ وباریک و نوک تیز و پوشیده از کرک و دارای تارهای غده ای فراوان اسانس دار است ، گلهایش ارغوانی و به طور مجتمع در نقاط مختلف ساقه های متعدد آن قرار گرفته است . از این گیاه اسانسی حاصل میشود که به صورت مایعی بی رنگ یا مایل به زردی است . سر شاخه های گلدار و برگهای آن بوی معطر و اثر نیرودهنده و تسهیل کننده عمل هضم و مقوی معده و مدر و بادشکن دارد. این گیاه در ایران جزو سبزی های خوراکی به صورت خام و پخته در اغذیه مصرف میشود ندغ . صعترالبر. (فرهنگ فارسی معین ). و نیزرجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 249 و کارآموزی داروسازی ص 214 شود. || ماله ٔ بنایان و گلکاران . آلتی که بدان کاهگل و گچ بر دیوار مالند. (برهان قاطع)(از انجمن آرا) (از جهانگیری ) (رشیدی ) (از واژه ٔ اوستائی مرز به معنی مالیدن است ). || چراغدان . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (برهان قاطع). مزره [ به تقدیم زاء بر راء ] هم به این معنی گفته اند. (رشیدی ) (برهان قاطع). رجوع به مزره شود. || موش . (رشیدی ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) فاره . (برهان قاطع). رجوع به مرز و مرزنگوش و حواشی آن شود.
ترجمه مقاله