ترجمه مقاله

مرزوی

لغت‌نامه دهخدا

مرزوی . [ م َ ] (اِ) مرز. مرزو. کرت . کردو. قطعه زمین مرزبندی شده ٔ زراعتی :
کوه و دره ٔ هند مرا ز آرزوی غزو
خوشتر بود از باغ بهار و لب مرزوی .

فرخی .


ترجمه مقاله