مرصعخوانی
لغتنامه دهخدا
مرصعخوانی . [ م ُ رَص ْ ص َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حرفهای ساخته گفتن . (آنندراج ) :
قصه ٔ افسر کیخسرو و تاج جمشید
به سر خاک نشینان که مرصعخوانی است .
|| تمهید قصه خوانی . (آنندراج ) :
قصه ٔ قبضه ٔ شمشیر تو دارم به میان
گوش کن گوش که رفتم به مرصعخوانی .
|| رنگین کلامی و خوش سخنی .(آنندراج ) :
درافشانی عرض مطلبش رفت
مرصعخوانی لعل لبش رفت .
قصه ٔ افسر کیخسرو و تاج جمشید
به سر خاک نشینان که مرصعخوانی است .
(آنندراج ).
|| تمهید قصه خوانی . (آنندراج ) :
قصه ٔ قبضه ٔ شمشیر تو دارم به میان
گوش کن گوش که رفتم به مرصعخوانی .
قدسی (آنندراج ).
|| رنگین کلامی و خوش سخنی .(آنندراج ) :
درافشانی عرض مطلبش رفت
مرصعخوانی لعل لبش رفت .
اشرف (از آنندراج ).