مروا
لغتنامه دهخدا
مروا. [ م ُرْ ] (اِ) فال نیک و دعای خیر. (جهانگیری ) (برهان ). فال نیک . (غیاث ). فال نیکو.(اوبهی ) (آنندراج ). دعا. دعای خیر. نیک سگالی . نیک اندیشی . مرحبا. تحسین مقابل مرغوا، نفرین :
روزه به پایان رسید و آمد نوعید
هر روزبر آسمانْت بادا مروا.
(از فرهنگ اسدی اقبال ص 5 وشرح احوال رودکی ص 1037).
نفرین کند به من بر، دارم به آفرین
مروا کنم بدو بر، دارد به مرغوا.
روزه بپایان رسید و آمد نوعید
دیر زی و شاد و نیک بادت مروا.
لب بخت پیروز را خنده ای
مرا نیز مروای فرخنده ای .
بدو گفت داریم ما هرکسی
بدین گاو مروای فرخ بسی .
نیابد آفرین آن کس که گردونش کند نفرین
نیابد مرغوا آن کس که یزدانش دهد مروا.
گردد از مهرتو نفرین موالی آفرین
گردد از کین تو مروای معادی مرغوا.
آسمان و تن از ایشان در جهان پیدا شود
تا نجوم فضل را می مرکز مروا شود.
مرغوا بر ولی شود مروا
آفرین بر عدو شود نفرین .
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجن گیرد گیا، جای طرب گیرد شجن .
از خاک صفا، صفا پذیری
مروا ز جبال مروه گیری .
- مروای نیک ؛ فال نیک . (برهان ).
- || نام لحنی است از سی لحن باربد. (آنندراج ). لحن بیست و دوم از سی لحن باربد. (برهان ).
چوبرمروای نیک انداختی فال
همه نیک آمدی مروای آن سال .
روزه به پایان رسید و آمد نوعید
هر روزبر آسمانْت بادا مروا.
رودکی .
(از فرهنگ اسدی اقبال ص 5 وشرح احوال رودکی ص 1037).
نفرین کند به من بر، دارم به آفرین
مروا کنم بدو بر، دارد به مرغوا.
بوطاهر خسروانی .
روزه بپایان رسید و آمد نوعید
دیر زی و شاد و نیک بادت مروا.
بهرامی (از لغت نامه اسدی چ آلمان ص 4).
لب بخت پیروز را خنده ای
مرا نیز مروای فرخنده ای .
عنصری .
بدو گفت داریم ما هرکسی
بدین گاو مروای فرخ بسی .
اسدی .
نیابد آفرین آن کس که گردونش کند نفرین
نیابد مرغوا آن کس که یزدانش دهد مروا.
قطران .
گردد از مهرتو نفرین موالی آفرین
گردد از کین تو مروای معادی مرغوا.
قطران .
آسمان و تن از ایشان در جهان پیدا شود
تا نجوم فضل را می مرکز مروا شود.
(منسوب به ناصرخسرو).
مرغوا بر ولی شود مروا
آفرین بر عدو شود نفرین .
معزی .
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجن گیرد گیا، جای طرب گیرد شجن .
معزی .
از خاک صفا، صفا پذیری
مروا ز جبال مروه گیری .
خاقانی .
- مروای نیک ؛ فال نیک . (برهان ).
- || نام لحنی است از سی لحن باربد. (آنندراج ). لحن بیست و دوم از سی لحن باربد. (برهان ).
چوبرمروای نیک انداختی فال
همه نیک آمدی مروای آن سال .
نظامی .