ترجمه مقاله

مرودشت

لغت‌نامه دهخدا

مرودشت . [ م َرْوْ دَ ] (اِخ ) از بلوکات ولایات آباده ٔ فارس . آب و هوای آن معتدل و اراضی آن از رود پلوار مشروب می شود. از نظر جغرافیایی به سه ناحیه تقسیم می شود: خفرک علیا، خفرک سفلی ، مرودشت که دارای 53 قریه می باشد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ). اصطخر و مرودشت ، اصطخر در ایام ملوک فرس دارالملک ایشان بوده است ... و اکنون اصطخر دیهکی است کی در آنجاصد مرد باشند و رود کر هم در میان مرودشت می آید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 125 و 127 و 128). نام یکی ازدهستانهای هشتگانه بخش زرقان شهرستان شیراز است . و حدود آن عبارت است از: شمال به دهستان رامجرد و خفرک ، از جنوب به دهستان حومه ٔ زرقان ، از شرق به دهستان های خفرک و کربال از غرب به دهستان بیضا. این دهستان در قسمت شمال و شمال غربی بخش قرار گرفته و هوای آن معتدل و آب مشروب و زراعتی آن از رودخانه ٔ سیوند و چشمه تأمین میشود. رود کر از قسمت جنوبی دهستان جریان دارد. محصولات عمده ٔ آن غلات ، برنج ، صیفی ، لبنیات . شغل مردمش زراعت و گله داری است . این دهستان از 53 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 22000 تن است ، از آبادیهای مهم آن کارخانه ٔ قند فتح آباد، کنار رجاآباد است . راه شیراز به اصفهان از وسط این دهستان کشیده شده و کارخانه ٔ قند مرودشت و خرابه های تخت جمشید (کاخ آپادانا) و استخر از عصر هخامنشیان دراین دهستان است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
ترجمه مقاله