ترجمه مقاله

مرو شاهجان

لغت‌نامه دهخدا

مرو شاهجان . [ م َرْ وِ ] (اِخ ) یکی از دو شهر خراسان مشهور به مرو. این مرو از مروالرود بزرگتر است و آن مشهورترین شهرهای خراسان وقصبه ٔ آن می باشد. و نسبت بدان مَروَزی ّ است بر غیرقیاس و نیز گویند ثوب مَروی ّ برقیاس . از مرو تا نیشابور هفتاد فرسخ و تا سرخس سی فرسخ و تا بلخ یکصد و بیست و دو فرسخ یعنی بیست و دو منزل فاصله است . بطلمیوس گوید مروالترقة (کذا) طول آن هفتاد و شش درجه و عرضش چهل درجه و در اقلیم پنجم است . ولی اسحاق بن علی گوید مرو در اقلیم چهارم است ، طول آن هشتاد و چهار درجه و یک ثلث و عرضش سی و هفت درجه و سی و پنج دقیقه است . (از معجم البلدان ). مرو شاهجان یعنی شاهگان منسوب به شاه . (یادداشت مرحوم دهخدا). شهری است مشهور از اقلیم چهارم به خراسان . منسوب به آن را مروزی خوانند و آن را مرو شاهجان نامند یعنی روح الملک و مرجانوس به یونانی نام نهاده . (فهرست ).نسبت بدان مروزی باشد به زیادت زاء بر غیر قیاس و مَرْوی و مَرْویة نیزآید، و نیز مَرَوی و مَرَویة (یعنی به سکون راء و هم به فتح آن )؛ ثوب مروی ّ، ثیاب مرویّة. و آن از مروالرود بزرگتر است و رود رزیق و شاهجان از آن گذرد و میان آن و مروالرود پنج منزل است کاروانی . (یادداشت مرحوم دهخدا). مروالشاهجان . مرو شاهجهان . مرو شاهیجان . مرو شاهی جهان . مرو شهجان . مرو شه جهان :
به مرو شاهجان باشی تو آنگاه
که اینجا لشکر سرماکند فوز .

سوزنی (دیوان چ 1 ص 423).


عاقلان دیدند آب عز شروان خاک ذل
بر هری و بلخ و مرو شاهجان افشانده اند.

خاقان .


و رجوع به مرو شود.
ترجمه مقاله