ترجمه مقاله

مریر

لغت‌نامه دهخدا

مریر. [ م َ ] (ع ص ) تلخ . ج ، مِرار. (ناظم الاطباء). || مرد توانا و بازهره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || محکم و استوار: أمر مریر. (از اقرب الموارد). || رسن سخت تافته و دراز باریک . (از منتهی الارب ). رسن که لطیف و نرم و دراز و سخت تافته باشد. (از اقرب الموارد). || زمین خالی و فارغ از هرچیزی . || (اِ) عزیمت و آهنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گویند استمرّ مریره ؛ یعنی بعد از سستی و ضعف ، توانا و قوی گشت . (از اقرب الموارد). ج ، مَرائر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله