ترجمه مقاله

مری

لغت‌نامه دهخدا

مری . [ م ُرْ ری ی / م ُرْ ی ی ] (ع اِ) نان خورشی است مانند آبکامه . (منتهی الارب ). آبکامه . (دهار). آنچه قاتق نان کنند. و گویی نسبت است به مُرّ. عامه ٔ مردم آن را کامخ گویند و در نزد اطباء از داروهای قدیم بشمار می آید. بهترینش آن است که از آرد جو ساخته باشند. (از اقرب الموارد). چیزی است که به فارسی آن را آبکامه و به هندی کانجی نامند و آن آبی باشد که در آن غله ٔ مطبوخ انداخته ترش کنند. (غیاث ) (آنندراج ). آبکامه را گویندو آن خورشی است مشهور خصوصاً در اصفهان . (برهان ).
ترجمه مقاله