ترجمه مقاله

مزلاق

لغت‌نامه دهخدا

مزلاق . [ م ِ ] (ع اِ) کلیددان که بی کلید گشاده شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). مزلاج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تژه بند. (مهذب الاسماء). و رجوع به تژه و تژه بند و مزلاج شود. || (ص ) اسب ماده که بیشتر بچه ٔ ناتمام افکند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): فرس مزلاق ؛ مادیانی که بیشتر بچه ٔ ناتمام افکند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آن اسب که بچه بسیار افکند. (مهذب الاسماء).
ترجمه مقاله