مساحی
لغتنامه دهخدا
مساحی . [ م َس ْ سا ] (حامص ) علم مسّاح . اندازه گیری . پیمایش زمین :
فلک چون آتش دهقان سنان کین کشد بر من
که بر ملک مسیحم هست مسّاحی و دهقانی .
- عیار مساحی ؛ از اقسام عیار است . رجوع به عیار در ردیف خود شود.
- عیار مقابل مساحی ؛از اقسام عیار است . رجوع به عیار در ردیف خود شود.
فلک چون آتش دهقان سنان کین کشد بر من
که بر ملک مسیحم هست مسّاحی و دهقانی .
خاقانی .
- عیار مساحی ؛ از اقسام عیار است . رجوع به عیار در ردیف خود شود.
- عیار مقابل مساحی ؛از اقسام عیار است . رجوع به عیار در ردیف خود شود.