ترجمه مقاله

مساد

لغت‌نامه دهخدا

مساد. [ م ِ ] (ع اِ) مسأد. خیک روغن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خیک روغن از پوست بزغاله ٔ از شیر باز شده . || مشک انگبین و عسل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به مسأد شود. || (اِمص ) قوام و استواری : هو أحسن ُ مسادَ شَعر منک ؛ او نیکوتر است از تو در درستگی موی و بربافتگی آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله