ترجمه مقاله

مسألت

لغت‌نامه دهخدا

مسألت . [ م َ ءَ ل َ ] (ع مص ، اِمص ) مسألة. مسأله . درخواستن . (غیاث ). خواستن . خواست . تقاضا. خواهش .درخواست . استدعا. و رجوع به مسألة و مسأله شود.
- مسألت داشتن ؛ درخواست کردن . تقاضا داشتن . استدعا کردن . خواستار بودن .
- مسألت کردن ؛ درخواست کردن . خواستن . خواستار بودن . تقاضا کردن . خواهش کردن . طلب کردن . تمنی کردن : از خدای ، تعالی مسألت کردن ؛ از او تعالی خواستن .
- مسألت نمودن ؛ مسألت کردن . درخواست کردن . خواستار بودن . مسألت داشتن .
|| پرسش . سؤال . پرسیدن . || (اِ) قضیه . مطلب . موضوع . مسأله : اما اینجای مسألتی است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 284).اگر مسألتی افتد مشکلتر... استطلاع رأی ماکنی و نامه ها فرستی . (تاریخ بیهقی ).
ترجمه مقاله