ترجمه مقاله

مسبح

لغت‌نامه دهخدا

مسبح . [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تسبیح . رجوع به تسبیح شود. سبحان اﷲگوینده . (آنندراج ) (اقرب الموارد). تسبیح گوی .تسبیح کننده . || مصلی و نمازگزارنده . (اقرب الموارد). || به پاکی یاد کننده و صفت کننده خدای را. (آنندراج ) (اقرب الموارد) :
ماه و خورشید و کوکبان فلک
آتش و آب و خاک و باد صبا
همه جمله مسبحان تواند
ما ندانیم و نشنویم آوا.

(منسوب به عنصری ).


بره و مرغ را بدان ره کش
که به انسان رسند در مقدار
جز بدین ظلم باشد ار بکشد
بی نمازی مسبحی را زار.

سنائی .


حکمت کشتن چه بود آخر بگو
تا مسبح گردم آن را موبمو.

مولوی (مثنوی ).


- مسبحان ملاء أعلی ؛ تسبیح کنندگان گروه برتر، واین کنایت است از فرشتگان . (غیاث ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله