ترجمه مقاله

مسبع

لغت‌نامه دهخدا

مسبع. [ م ُ س َب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از مصدر تسبیع. رجوع به تسبیع شود. || هفت بخش کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). به هفت بخش کرده . هفت شده . || چیزی که هفت پهلو داشته باشد. (غیاث ) (آنندراج ). نزد مهندسان سطحی را نامند که هفت ضلع متساوی آن را احاطه کرده باشد، و اگر ضلعها متساوی باشند آن را به اسم عام ، که ذوسبعة اضلاع است می نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). هفت کرانه . هفت گوش . هفت ضلع. || نزد اهل تکسیر وفقی را گویند که مشتمل باشد بر چهل و نه مربع کوچک و آن را مربع هفت در هفت یاوفق سُباعی نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || نوعی از شعر که هر بند او هفت مصرع داشته باشد.(غیاث ) (آنندراج ). نزد شعرا قسمی از مسمط است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || در عروض ، آن است که بر هفت جزء نهاده شده است . (ازذیل اقرب الموارد).
ترجمه مقاله