ترجمه مقاله

مستثبت

لغت‌نامه دهخدا

مستثبت . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استثبات . رجوع به استثبات شود. || آنکه در امری درنگ کند و شتاب نکند. (اقرب الموارد). || مشورت کننده و بررسی کننده در کار خویش . (اقرب الموارد). || صابر وشکیبا. || پایدار و برقرار. || خواهان ثبوت و پایداری و برقراری . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله