ترجمه مقاله

مستحث

لغت‌نامه دهخدا

مستحث . [ م ُ ت َ ح ِث ث ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحثاث . برانگیزنده . (غیاث ) (اقرب الموارد). برانگیزاننده . تشویق کننده . رجوع به استحثاث شود. || وژولنده ٔ خراج . (السامی فی الاسامی ). مأمور گرفتن خراج . گیرنده ٔ باژ و ساو. باژخواه . جمعآورنده ٔ خراج : حوالت کرد سوی محمدبن اللیث و احمدبن عبدالعزیز که مال سوی موفق همی فرستد و صاعدبن مخلد را برایشان مستحث کرد. (تاریخ سیستان ). نامه ٔ مستحث رسیدصاعدبن مخلدالوزیر اندر این باب . (تاریخ سیستان ).
ترجمه مقاله