ترجمه مقاله

مستخلص

لغت‌نامه دهخدا

مستخلص . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) مخصوص خود کرده . (ناظم الاطباء). رجوع به استخلاص شود. || رها شده . خلاص شده . آزادشده . نجات یافته . خلاصی یافته . (ناظم الاطباء). رهائی یافته . رها. یله . آزاد. رهیده . رسته . رستگار. خلاص :
یکان یکان شمر ابجد حروف تا حطی
چنانکه از کلمن عشر عشر تا سعفص
پس آنگه از قرشت تا ضظغ شمر صدصد
دل از حروف جمل شد تمام مستخلص .

(امثال و حکم دهخدا).


|| رها از دست کسی و مفتوح برای دیگری .فتح شده . تصرف گردیده . اشغال : حاصل الامر آنکه به اندک روزگاری بغداد و دیاربکر و دیار ربیعه و شام بأسرها مستخلص و در حوزه ٔ تصرف نواب هولاکوخان آمد. (رشیدی ).
- مستخلص شدن ؛ رها شدن .
- || مفتوح شدن : حیره و سواد بهری به حرب و بهری به صلح و جزیه خالد را مستخلص شد. (مجمل التواریخ و القصص ). درمقدار یک ساعت از روز آن نواحی مستخلص شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 29).
- مستخلص کردن ؛ آزاد ساختن .
- || مفتوح ساختن . گشادن . رهائی دادن از دست کسی : او را به جانب عمان به قلعه ٔ کیوستان فرستاد و ملک مستخلص کرد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 312). نامه ای بنوشت و از او مدد خواست تا ری از بهر او مستخلص کند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 385). نواحی لمغان که معمورترین آن نواحی بود مستخلص کرد و مستصفی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 40). به مظاهرت و معاونت او قیام نمود و ولایت او مستخلص کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 268).
- || آزاد و رها ساختن . رفع منعو محظور از آن کردن .
- || وصول کردن : خواستم تا بطریقی کفاف یاران مستخلص کنم آهنگ خدمتش کردم . (گلستان ). ملک بفرمود تا مضمون خطاب را به زجر و توبیخ از وی مستخلص کردند. (گلستان ).
- مستخلص گردانیدن ؛ آزاد کردن .
- || مفتوح ساختن . گشادن . فتح کردن : هشتاد پادشاه گردنکش هلاک کرده بود و جهان سربسر مستخلص گردانید. (فارسنامه ابن البلخی ص 60). اتابک چاولی ... آن جمله اعمال را مستخلص گردانید بقهر. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 141). بر صوب جرجان رحلت کرد تا اول جرجان که دارالملک قابوس بودمستخلص گرداند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 68).
- مستخلص گردیدن ؛ مستخلص گشتن . رها شدن :
زمان رفته باز آید ولیکن صبر می باید
که مستخلص نمیگردد بهاری بی زمستانی .

سعدی .


- مستخلص گشتن ؛ رها شدن .
- || گشوده شدن . مفتوح شدن : کفار هزیمت شدند و ریشهر مسلمانان را مستخلص گشت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 114). بعد از آن ناحیت رویان و شالوس و حدود استنداریه بکلی مستخلص گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 273).
ترجمه مقاله